جدول جو
جدول جو

معنی تلف شدن - جستجوی لغت در جدول جو

تلف شدن
(اُ تُ چَ دَ)
ضایع وخراب شدن. نابود شدن. از دست رفتن: برکنارۀ رود نیل پنبه کاشته بودیم باران بی وقت آمد و تلف شد. گفت پشم بایستی کاشتن تا تلف نشدی. (گلستان).
خران زیربار گران بی علف
به روزی دو مسکین شدندی تلف.
سعدی (بوستان).
فدای جان تو گر من تلف شوم چه عجب
برای عید بود گوسفند قربانی.
سعدی.
خون جگر تلف شد و شوق گریستن کشد
از مژه ام بجای اشک، آبله های پای را.
میراللهی (از آنندراج).
رجوع به تلف و تلف کردن شود
لغت نامه دهخدا
تلف شدن
از بین رفتن، برباد رفتن، مردن، نیست شدن، تباه شدن، نابودشدن، هدر رفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صرف شدن
تصویر صرف شدن
به کار رفتن، مصرف شدن
خرج شدن، سپری شدن، برای مثال بیا تا به از زندگانی به دستت / چه افتاد تا صرف شد زندگانی (سعدی۲ - ۵۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بلد شدن
تصویر بلد شدن
کاری را یاد گرفتن، راهی را شناختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم شدن
تصویر علم شدن
کنایه از مشهور شدن، معروف شدن، سرشناس شدن، برای مثال هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی - ۱۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم شدن
تصویر قلم شدن
کنایه از قطع شدن، بریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ذَ رَ)
رجوع به الف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
تیره شدن، تاریک گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصف شدن
تصویر متصف شدن
زابدار شدن فروزه دار گشتن صفتی پذیرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بریده شدن شکستن بریده شدن قطع شدن: بخود پیچد فلفل از سواد خال هندویت قلم شد دارچینی از حدیث تندی خویت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قفل شدن
تصویر قفل شدن
بند شدن درگای
فرهنگ لغت هوشیار
خطا روی دادن، خطا کردن براه غلط رفتن، یا غلط شدن راه. گم شدن و ناپیدا گشتن آن
فرهنگ لغت هوشیار
سر شناس شدن نامی شدن مشهور شدن معروف گشتن، ظاهر شدن، اطلاق شدن کلمه ای به معنیی به سبب استعمال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علت شدن
تصویر علت شدن
بر انگیختن سبب شدن باعث گردیدن، سبب شدن باعث گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف شدن
تصویر طرف شدن
مقابل و حریف شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرف شدن
تصویر صرف شدن
بکار رفتن، هزینه شدن، خرج شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبه شدن
تصویر تبه شدن
کشته شدن، هلاک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
همچون تاج بر سر قرار گرفتن افسر شدن، موجب زیب و زینت شدن، موجب مباهات و افتخار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلف زدن
تصویر بلف زدن
چاخان کردن، توپ زدن، دروغ گفتن، یکدستی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلف شده
تصویر تلف شده
توا وتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تور شدن
تصویر تور شدن
متوحش شدن و پریدن کبوتر یا مرغی دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلف کردن
تصویر تلف کردن
بر باد دادن نابود کردن بر باد دادن: (همه اموال خود را تلف کرد)، نابود کردن کشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد شدن
تصویر ترد شدن
لطیف و نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
دراز کشیدن، یا تخت شدن دماغ. چاق شدن دماغ از نشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوف شدن
تصویر اوف شدن
زخمی شدن، سوختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیغ شدن
تصویر تیغ شدن
مواجه شدن و روبرو گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلد شدن
تصویر بلد شدن
دانستن، آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تند شدن
تصویر تند شدن
خشمناک شدن، پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جدا شدن متفاوت بودن: همه قوتهای نفس در یک محل باشند و در وصف مختلف شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار شدن
تصویر تار شدن
((شُ دَ))
تیره شدن، تاریک گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلف زدن
تصویر بلف زدن
((بِ لُ. زَ دَ))
لاف زدن، حرف تو خالی زدن، یک دستی زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخت شدن
تصویر تخت شدن
((~. شُ دَ))
هموار شدن، به غایت نشئه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تلپ شدن
تصویر تلپ شدن
سربار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیف شدن
تصویر حیف شدن
تباه شدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تلف کردن
تصویر تلف کردن
هدر دادن
فرهنگ واژه فارسی سره